سهاسها، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

دختر گلم سها

كتاب خواندن- 25/8/93

دخمل گلم عاشق كتاب خوندن هر كتاب چند بار بايد بخونم و التبه با صداي شخصيتهاي كارتوني كتاب و بايد بخونم و تازگي هم نقاشي هاي قشنگي مي كشه كه عكس خودش و رنگين كمان و خورشيد هم مي كشه . دوست داره هر چه زودتر بزرگ بشه تا بتونه آشپزي بكنه و در ظرف شستن به من كمك كنه و مي پرسه من بزرگ شدم و اگه بگم آره مي گه پس ظرفا رو بده من بشورم . يا آشپزي كنم . عاشق دوست پيدا كردنه هر كجا گه مي برمش دوست داره با بچه هاي دوست مي شه من و وادار مي كنه اسمشو بپرسم  اسمشو كه بلد شد شروع مي كنه به سوال كردن و توضيح دادن كه من يه دختر خاله دارم دو تا داداش دارم و دختر دايي و پسر دايي اسم همه بچه هاي فاميلو براي دوستش توضيح مي ده . همسايه مونم دو تا دختر دا...
25 آبان 1393

رفتن به مهد کودک آبان ماه 1393

سها خانم تصميم گرفت با دوستش عسل به مهد نشاط مربوط به كاركنان دانشگاه علوم پزشكي بروند. روز اول با شوق عسل به مهد رفت اما روزهاي بعد بهانه مي گرفت و مي گفت شما دير دنبالم اومدين شما دوست نداريم من خونه بيام شروع مي كرد به گريه كردن اما هر روز كه دنبال سها جون مي رفتم مشغول بازي كردن بود. دليل نرفتن به مهد چون به رفتن دستشويي خيلي حساس بود نمي خواست اونجا به دستشويي بره به همين خاطر چيزي هم نمي خورد چون مي گفت اگه صبحانه مو بخورم پي پي دارم منم دوست ندارم به دستشويي مهد برم. بعد از چند روزي از نهار مهد تعريف مي كرد و مي گفت نهار مهد خيلي خوشمزه ن هميشه برام ماكاروني درست كن من بخورم ماكاروني هاي مهد خوشمزه ن. تا اينكه يه سفر چهار ...
25 آبان 1393
1